لانا 467

خاطرت که تسلّا پيدا کرد (خب بالاخره آدمی‌زاد يک جوری تسلا پيدا می‌کند ديگر...و اگر نكند چه كند؟!)، از آشنايی با من خوش‌حال می‌شوی. دوست هميشگی من باقی می‌مانی و دل‏ت می‌خواهد با من بخندی و پاره‌ای وقت‌هام واسه تفريح پنجره‌ی اتاقت را وا می‌کنی... دوستانت از اين‌که می‌بينند تو به آسمان نگاه می‌کنی و می‌خندی حسابی تعجب می‌کنند، آن‏وقت تو به‌شان می‌گويی: «آره، ستاره‌ها هميشه مرا خنده می‌اندازند!» و آن‌وقت آن‌ها يقين‌شان می‌شود که تو پاک عقلت را از دست داده‌ای.

 

شازده کوچولو/ آنتوان دو سنت اگزوپری

لانا 466

جز با دل هيچی را چنان که بايد نمی‌شود ديد. نهاد و گوهر را چشمِ سَر نمی‌بيند. آن چه می‌بينم صورت ظاهری بيش‌تر نيست. مهم‌ترش را با چشم نمی‌شود ديد...

 

شازده کوچولو/ آنتوان دو سنت اگزوپری

لانا 406

همۀ مردم ستاره دارند ولی همۀ ستاره ‌ها يک‌جور نيستن؛ واسه هركس يه جورند، البته اكثرشون زبان به کام کشيده و خاموش‏ند...


........................
شازده کوچولو/ آنتوان دو سنت اگزوپری

لانا 405

وقتی با آدم بزرگی از دوست تازه‏ ای‌ حرف بزني، هيچ وقت درباره‌ی چيزهای اساسی‌اش ازت سؤال نمی‌کند، هيچ‏وقت نمی‌پرسد: «آهنگ صداش چه‌طور است؟ چه بازی‌هايی را بيشتر دوست دارد؟ پروانه جمع می‌کند يا نه؟» می‌پرسد: «چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزن‏ش چه‌ قدر است؟ پدرش چه‌ قدر حقوق می‌گيرد؟» و تازه بعد از اين سؤال‌ها است که خيال می‌کند طرف را شناخته.

..................................
شازده كوچولو/

لانا 404

اهلی کردن يعنی ايجاد علاقه کردن، چيزی که پاک فراموش شده. اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتياج پيدا می‌کنيم. تو واسه من ميان همه‌ی عالم موجود يگانه‌ای می‌شوی من واسه تو. و تو تا زنده‌ای نسبت به چيزی که اهلی کرده‌ای، مسئولی.


...........................
شازده کوچولو/ آنتوان دوسنت اگزوپری