میرمطهر مریدان
بیایید – سنگپاره بردارید. به این کوچه رسیدم؛ به این درِ نیمه باز؛ این حیاط پُر
از مطرب و قوّال و پَرده چی! وای، وای از این قوم؛ ای سلیطه ها بس! ای فاجره ها
خانه تان خراب! تشت رسوایی این جمعخانه را سر بامها زدند. لنگر فساد در دارالخلافه
ی زهد؟ واویلا؛ علم اشقیا در دستم اگر درِ این خانه بسته نشود!
گُلباجی های دست
نگه دار شیخ؛ خانه ی فساد سهل است، راست میگویی در خانه ی ظلم را ببند.
میرمطهر ظلم و عدل
اراده ی خداوند است زن!
گُلباجی مرد،
زندگی ما هم اراده ی خداوند است!
میرمطهر شاهد
باشید مریدان؛ نام باریتعالی بر فرمایش شیطان مینهند!
منظر خون نخور شیخ؛ میخواهیم بیاییم پابوس شما توبه کنیم. میخواهیم دست از کسب
حرام بشوییم. تو نان ما را میدهی شیخ؟
میرمطهر من از کجا
دارم؟ نان من از اوقاف است و نذورات مردگان. نزدیک نشو! مریدان چشم ببندید....
من حکم سنگسار میگیرم لچک زنان به سرم اگر سنگسارتان نکنم!
گُلباجی برو سراغ
آنها که جانماز آب میکشند و در خفا هزار رقم بَد عملی دارند. ما را بَد روزگار به
اینجا کشانده. ما بنده ی یک لقمه نان سگی این کاره شدیم؛ برو آنهایی را جمع کن که
نانِشان به جا، آبِشان به جا، خَدَم و حَشَمِشان به جا، این کاره اند. آنقدر درِ
خانه ها باز است که دیگر کسی سراغ ما نمیآید!
ندبه/ بهرام بیضایی